درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • الهم عجل لولیک الفرج
  • شخصي
  • کیت اگزوز
  • زنون قوی
  • چراغ لیزری دوچرخه

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شخصی و آدرس seven65.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 61
بازدید کل : 16671
تعداد مطالب : 11
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


p align='center'>
شخصی
چکاوک




 

جالب است بدانید که بیشتر افراد کمتر از 7 دقیقه خوابشان می برد.
جالب است بدانید که غیرممکن است با چشمان بسته عطسه کنی.
جالب است بدانید که خرس کوالا هرگز آب نمی نوشد و آب مورد نیازش را با خوردن برگ گیاهان تامین می کند.
جالب است بدانید که نخستین تماس تلفنی ایران سال 1285 خورشیدی در تهران برقرار شد.
جالب است بدانید که جویدن آدامس هنگام پیاز پوست کردن ، باعث جلوگیری از اشک ریختن می شود.
جالب است بدانید که حس بویایی مورچه با حس بویایی سگ برابری می کند.
جالب است بدانید که جونان هندی شادترین و ژاپنی ها افسرده ترین جوانان جهانند.
جالب است بدانید که چین نخستین تولید کننده برنج در دنیاست.
جالب است بدانید که مقاوم ترین ماهیچه بدن انسان زبان است.
جالب است بدانید که کروکودیل نمی تواند زبانش را به بیرون باز کند.
جالب است بدانید که اگر زنی به کوررنگی مبتلا شود فرزندان پسر او کوررنگ می شوند.


شنبه 5 شهريور 1390برچسب:, :: 13:35 ::  نويسنده : سیاوش

 

 

لطیفه های کوتاه

اولی: ببخشید با حرف هایم سر شما را درد آوردم.
دومی: نه اختیار دارید، من حواسم جای دیگری بود!

لطیفه های کوتاه

به غضنفر ميگن: دوست داري بابات بميره ارثش به تو برسه؟
ميگه: نه، دوست دارم بکشنش تا ديه هم بگيرم!

لطیفه های کوتاه

از يارو مي پرسن "دگرگوني" يعني چي؟ ميگه يعني اين گوني نه ، يک گوني ديگه!

لطیفه های کوتاه

به یکی می گن با مخابرات جمله بساز!  میگه: مخا برات برقصم!

لطیفه های کوتاه

یارو میره تو یه کتابفروشی …. میگه: وولک پوستر مو رو داری ؟  کتابفروش میگه: نه! طرف می گه: وی ی ی تو هم تموم کردی ؟!

لطیفه های تاریخ گذشته

روزی عقابی خسته داشت پرواز میکرد که ناگهان گنجشکی میره طرفش میگه: کاکا وسعت پر رو حال میکنی؟ عقابه میگه: برو حوصلتو ندارم! گنجشکه بازم پیله میکنه میگه: کا وسعت باله رو حال میکنی؟ عقابه بازم میگه: بروحوصلت و ندارم و گرنه میام یه کاری میکنم پرات بریزه! گنجشکه میگه: مردی بیا! عقابه میره طرف گنجشکه میزنه پراشو میروزنه گنجشکه در حال افتادان میگه میگه کا هیکل و حال میکنی!

لطیفه های کوتاه

یارو ماشینش قفل میشه.

بنده خدا میره میگرده دوساعت سه ساعت بعد یک قفل ساز پیدا می کنه میاره بعد به زن و بچش با کمال شرمندگی میگه:تا من رفتم و برگشتم تو ماشین حوصلتون که سر نرفت؟

لطیفه های کوتاه

وقتی کسی ناراحتت می کنه 42 تا ماهیچه استفاده میشه تا اخم کنی! اما فقط 4 تا ماهیچه لازمه که دستت رو دراز کنی و بزنی پس کلش!

لطیفه های کوتاه

از یارو می پرسن نخست وزیر به انگلیسی چی می شه؟ می گه :First And Under !!!

لطیفه های کوتاه

جشنواره فيلمهاي ايرانسل: من ترانه ديگه شارژ ندارم، در جستجوي آنتن، چند ميگيري اس.ام.اس ندي؟؛ شبا آنتن نميده آيدا

لطیفه های کوتاه

شرکت گاز از مشترکين تلفن همراه درخواست کرد ازفرستادن SMSهاي خنک جدأ خودداري کنند، تا در مصرف گاز صرفه جويي شود!

لطیفه های کودکانه

به غضنفر ميگن: توي عمرت، سخت‌ترين كاري كه كردي چي بوده؟
ميگه: پر كردن نمكدون!
ميگن: چرا؟
جواب ميده: آخه سوراخ‌هاش خيلي ريزه

لطیفه های کوتاه

التماس غضنفر به عابر بانک : غلط کردم، پول نمیخوام فقط گواهى نامه ام رو پس بده

لطیفه های خانوادگی

و حوا به آدم گفت : آیا دوستم داری ؟ و آدم پاسخ داد : مگه خبر مرگم چاره دیگه ای هم دارم!
و اینگونه بود که عشق آغاز شد ! ….

لطیفه های خانوادگی

خدا زن را آفرید و به او گفت در هر گوشه ی زمین که بگردی میتونی مرد ایده آل خود رو پیدا کنی !
آنگاه بود که خدا زمین را گرد آفرید ! هاهاهاهاا

لطیفه های کوتاه

یارو میره کمیته امداد، هیچی بهش نمیدن،میگه: واگذارتون کردم به کلید اسرار! (مزخرف ترین سریال دنیا)

لطیفه های کودکانه

به یه بچه میگن اون چه حیوونی یه که به ما گوشت، شیر، ماست، کفش، لباس میده؟
بچه میگه: بابام !!!

لطیفه های کودکانه

حیف نون پشه بند می خره، تاصبح نمی خوابه پشه ها رو مسخره می کنه!



سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, :: 13:47 ::  نويسنده : سیاوش

 

  1. روزهاي تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو كوك كنين تا همه از خواب بپرن! ?اين روش براي افرادي كه غير از ساديسم ، رگه هايي از مازوخيسم هم دارن پيشنهاد ميشه!
  2. سر چهارراه وقتي چراغ سبز شد دستتون رو روي بوق بذارين تا جلويي ها زود تر راه بيفتند .
  3. وقتي ميخواين برين دست به آب با صداي بلند به اطلاع همه برسونين .
  4. وقتي از کسي آدرسي رو مي پرسين بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوي چشمش از يه نفر ديگه بپرسين .
  5. کرايه تاکسي رو بعد از پياده شدن و گشتن تمام جيبهاتون به صورت اسکناس هزاري پرداخت کنيد .
  6. همسرتون رو با اسم همسر قبليتون صدا بزنين .
  7. جدول نيمه تموم دوستتون رو حل کنين .
  8. روي اتوبان و جاده روي لاين منتهي اليه سمت چپ با سرعت پنجاه کيلومتر در ساعت حرکت کنين .
  9. وقتي عده زيادي مشغول تماشاي تلويزيون هستند مرتب کانال رو عوض کنين .
  10. از بستني فروشي بخواين که اسم پنجاه و چهار نوع بستني رو براتون بگه .
  11. در يک جمع سوپ يا چايي رو با هورت کشيدن نوش جان کنين  .
  12. به کسي که دندون مصنوعي داره بلال تعارف کنين.
  13. وقتي از آسانسور پياده ميشين دکمه هاي تمام طبقات رو بزنين و محل رو ترک کنين .
  14. وقتي با بچه ها بازي فکري مي کنين سعي کنين از اونها ببرين .
  15. موقع ناهارتوي يک جمع جزئيات تهوع و گلاب به روتون استفراغي که چند روز پيش داشتين رو با آب و تاب تعريف کنين .
  16. ايده هاي ديگران رو به اسم خودتون به کار ببرين .
  17. بوتيک چي رو وادار کنيد شونصد رنگ و نوع مختلف پيراهنهاشو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگين هيچ کدوم جالب نيست و سريع خارج بشين .
  18. شمع هاي کيک تولد ديگران رو فوت کنين .
  19. اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرايشگرتون تعريف کنين .
  20. وقتي کسي لباس تازه مي خره بهش بگين خيلي گرون خريده و سرش کلاه رفته.
  21. صابون رو هميشه کف وان حموم جا بذارين.
  22. روي ماشينتون بوقهاي شيپوري نصب کنين .
  23. وقتي دوستتون رو بعد ازيه مدت طولاني مي بينين بگين چقدر پير شده .
  24. وقتي کسي در جمعي جوک تعريف مي کنه بلافاصله بگين خيلي قديمي بود .
  25. چاقي و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش يادآوري کنين .
  26. بادکنک بچه ها رو بترکونين .
  27. مرتب اشتباه لغوي و گرامري ديگران هنگام صحبت رو گوشزد کنين و بهش بخندين .
  28. وقتي دوستتون موهاي سرش رو کوتاه ميکنه بهش بگين موي بلند بيشتر بهش مي ياد .
  29. بچه جيغ جيغوي خودتون رو به سينما ببرين .
  30. کليد آپارتمان طبقه سيزدهم تون رو توي ماشين جا بذارين و وقتي به در آپارتمان رسيدين يادتون بياد! ?اين راه هم جنبه هايي از مازوخيسم در بر داره .
  31. ايميل هاي فورواردي دوستتون رو هميشه براي خودش فوروارد كنين .
  32. توي كنسرتهاي موسيقي بزرگ و هنري ، بي موقع دست بزنين .
  33. هر جايي كه مي تونين ، آدامس جويده شده تون رو جا بذارين! ?توي دستكش دوستتون بهتره .
  34. حبه قند نيمه جويده و خيستون رو دوباره توي قنددون بذارين .
  35. نصف شبها با صداي بلند توي خواب حرف بزنين .
  36. دوستتون كه پاش توي گچه رو به فوتبال بازي كردن دعوت كنين .
  37. عكسهاي عروسي دوستتون رو با دستهاي چرب تماشا كنين .
  38. پيچهاي كوك گيتار دوستتون رو كه ُ دقيقه ديگه اجراي برنامه داره حداقل ٍ÷ً درجه در جهات مختلف بچرخونين .
  39. با يه پيتزا فروشي تماس بگيرين و شماره تلفن پيتزا فروشي روبروييش كه اونطرف خيابونه رو بپرسين .
  40. شيشه هاي سس گوجه فرنگي و هات سس فلفل رو عوض كنين .
  41. موقع عكس رسمي انداختن براي هر كس جلوتونه شاخ بذارين .
  42. توي ظرفهاي آجيل براي مهموناتون فقط پسته ها و فندقهاي دهان بسته بذارين .
  43. شونصد بار به دستگاه پيغام گير تلفن دوستتون زنگ بزنين و داستان خاله سوسكه رو تعريف كنين .
  44. توي روزهاي باروني با ماشينتون با سرعت از وسط آبهاي جمع شده رد بشين .
  45. توي جاي كارت دستگاههاي عابر بانك چوب كبريت فرو كنين .
  46. جاي برچسبهاي قرمز و آبي شيرهاي آب توالت هتل ها رو عوض كنين .
  47. يكي از پايه هاي صندلي معلم يا استادتون رو لق كنين .
  48. توي مهموني ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواين كه هر چي شعر بلده بخونه .
  49. چراغ توالتي كه مشتري داره و كليد چراغش بيرونه رو خاموش كنين .
  50. ورقهاي جزوه ء دوستتون را كه ازش گرفتين زيراكس كنين ٬ قاطي پاتي بذارين ، يا بر هم بزنين ، بعد بهش پس بدين . 


سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, :: 13:46 ::  نويسنده : سیاوش

ـ جویدن آدامس هنگام خرد کردن پیاز مانع از اشک ریزی شما می شود.

ـ اثر لب و زبان هر کس همانند اثر انگشت آن منحصر به فرد است.

ـ رشد کودک در بهار بیشتر است.
 
ـ
۸ دقیقه و ۱۷ ثانیه طول می کشد تا نور خورشید به زمین برسد.

ـ ظروف پلاستیکی تقریباً
۵۰۰۰۰سال در برابر تجزیه مقاومند.

ـ تنها قسمتی از بدن که خون ندارد قرنیه چشم است.

ـ شترمرغ در
۳ دقیقه ۹۵ لیتر آب می خورد.

ـ حس بویایی مورچه با حس بویایی سگ برابری می کند.

ـ کرم های ابریشم در
۵۶ روز ۸۶ برابر خود غذا می خورند.

ـ زمان بارداری فیل به دو سال می رسد.

ـ در یک سانتی متری پوست شما
۱۲ متر عصب و ۴ متر رگ و مویرگ است.

ـ شدیدترین نعره ها متعلق به وال ها است که برابر با صدای موتور جت است.

ـ وقتی یک نوزاد در حال گریه است با صدای ش....ش.... شما آرام می شود به این دلیل که صدای آبی که اطراف نوزاد در شکم مادر است را برایش تداعی می کند، در ضمن این یکی ازدلایلی است که چرا صدای ساحل دریا به انسان آرامش می دهد.

ـ دلفین ها همانند گرگ ها هنگان خواب چشم هایشان را باز می گذارند.

ـ با نگاه کردن به گوش حیوانات می توانیم به تخم گذار بودن یا بچه زا بودن آنها پی ببریم. بدین صورت که تخم گذاران گوششان ناپیدا و بچه زایان گوششان نمایان است، تنها یک اسثتنا وجود دارد آن هم نوعی افعی است که بچه زاست اما گوشش دقیق پیدا نیست.

ـ بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب است.

ـ انسان امروزی به طور متوسط
۶ سال از عمر خود را تلویزیون نگاه می کند و ۶ سال را صرف غذا خوردن می کند و یک سوم را می خوابد.

ـ موش دو پای آفریقایی از میدان دید
۳۶۰ درجه برخوردار است.




سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, :: 13:43 ::  نويسنده : سیاوش

 

 

خانمی با همسرش گفت این چنین:
کای وجودت مایه ی فخر زمین!


ای که هستی همسری بس ایده آل!
خواهشی دارم ... مکُن قال و مقال!


هفت سین تازه ای خواهم ز تو
غیر خرج عید و غیر از رختِ نو


"سین" یک، سیّاره ای، نامش پراید
تا برانم مثل برق و مثل باد


"سین" دوم، سینه ریزی پُر نگین
تا پَرَد هوش از سر عمّه شهین!


"سین" سوم، یک سفر سوی فرنگ
دیدن نادیده های رنگ رنگ


"سین" چارم، ساعتی شیک و قشنگ
تا که گویم هست سوغات فرنگ!


"سین" پنجم، سمع دستورات من!
تا ببالم من به خود، در انجمن!


...


آنگه، آن بانو، کمی اندیشه کرد
رندی و دوز و کلَک را پیشه کرد!


گفت با ناز و کرشمه، آن عیال!
من دو "سین" کم دارم، ای نیکو خصال!


...


گفت شویش: من کنون یاری کنم
با عیال خویش، همکاری کنم!


"سین" ششم، سنگ قبری بهر من!
تا ز من عبرت بگیرد مرد و زن!


"سین" هفتم، سوره ی الحمد خوان...
بعد مرگم، بَهر شوی بی زبان!



سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:سیران, :: 12:40 ::  نويسنده : سیاوش

 

یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند ، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر  دیگری وارد کوپه نخواهد شد . ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتن بافتنی بود . شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند . اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا ، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت :

ببخشید !  میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟

مرد: خواهش میکنم!

زن: من خیلی سردمه . میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟

مرد:من یه پیشنهاد دارم.!؟

زن: چه پیشنهادی؟

مرد: فقط برای همین امشب ، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم !!!!

زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت : چه اشکال داره ، موافقم !

مرد:قبول؟

زن: قبول !!!!

مرد: خب ، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر . من خوابم میآد . دیگه هم مزاحم من نشو...!!!



سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, :: 1:55 ::  نويسنده : سیاوش

 

خاله :

معناي لغوي : خواهر مادر

معناي استعاره اي: هر زني كه با مادر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد .

نقش سمبليك : يك خانم مهربان و دوست داشتني كه خيلي شبيه مادر است و هميشه براي شما آبنبات و لباس مي خرد.

غذاي مورد علاقه : آش كشك.

ضرب المثلها : (خاله را ميخواهند براي درز و دوز و گرنه چه خاله چه يوز ) يا (خاله ام زائيده ، خاله زام هو كشيده ) يا ( وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمي شناسه ) یا ( اگه خاله ام ريش داشت ، آقا داييم بود ).

زير شاخه ها:

 شوهر خاله : يك مرد مهربان كه پيژامه مي پوشد و به ادبيات و شكار علاقه مند است.

دختر يا پسر خاله : همبازي دوران كودكي كه يا در بزرگسالي عاشقش مي شويد اما با يكي ديگه ازدواج مي كنيد يا باهاش ازدواج مي كنيد اما عاشق يكي ديگه هستيد . !!!

مشاغل كاذب : خاله زنك بازي ، خاله خانباجي .

چهره هاي معروف : خاله خرسه ، خاله سوسكه .

ترجيع بند: داشتن يك خاله ي مجرد در كودكي از جمله نعمات خداوندي است . !!!

 

عمه :

معناي استعاره اي : هر زني كه با پدر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد و یا بعبارت دیگر هر زني كه مادر چشم ديدنش را نداشته باشد . !!!

نقش سمبليك : به عهده گرفتن مسئوليت در موارد ذيل: ۱- جواب همه ي فحش هايي كه مي دهيد. مثال: عمتو گا........ ۲- جواب همه ي محبت هايي كه مي كنيد. مثال: به درد عمه ات مي خوره.......... ۳- توجيه كليه ي بيقوارگي ها و رفتارهاي نامتناسب و نا متعارف دخترخانم ها . مثال: به عمه ات رفتي. ۴- خيلي چيزهاي بدِ ديگه. از ذكر مثال معذوريم......

غذاي مورد علاقه : شله زرد ، سمنو .

ضرب المثل : ندارد ( تخفيف به دليل تعدد در نقش هاي سمبليك) .

زير شاخه ها:

شوهر عمه: يك مرد پولدار كه سيبيل قيطاني دارد و چندش آور است.

پسرعمه یا دختر عمه : همبازي دوران كودكي كه در بزرگسالي حالتان را به هم مي زنند.

مشاغل كاذب : Match-Making

چهره هاي معروف : عمه ليلا.

ترجيع بند: داشتن يك عمه كه در توصيفات فوق صدق نكند جزو خوش شانسي هاي زندگي است.


دائی :

معناي لغوي : برادر مادر . 

معناي استعاره اي : هر مردي كه با مادر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد و یا بعبارت بهتر هر مردي كه پتانسيل كتك خوردن توسط پدر را داشته باشد .

نقش سمبليك : يكي از معدود مرداني كه هر چند به سياست علاقه مند است اما حس گرمي به شما مي دهد ، هميشه حرفهايتان را مي فهمد و مي شود پيشش گريه كرد .

غذاي مورد علاقه : فسنجون.

ضرب المثل: ( عروس را كه مادرش تعريف كنه ، براي آقا داييش خوبه ) یا ( اگه خاله ام ريش داشت آقا داييم بود ).

زير شاخه ها:

 زن دايي : يك زن چاق و شاد كه خيلي كدبانو است و جلوي مادر قپي مي آيد .

 پسردايي یا دختردايي : همبازي دوران كودكي كه در بزرگسالي مثل يك همرزم ساپورتتان مي كنند.

چهره هاي معروف : علي دايي ، دايي جان ناپلئون .

ترجيع بند : همه چيز زير سر اين انگليساست لذا سعي كنيد حتما حداقل يك دايي داشته باشيد.


عمو :

معناي لغوي : برادر پدر

معناي استعاره اي: هر مردي كه با پدر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد .

نقش سمبليك : يكي از مرداني كه شما هميشه بايد بهش بوس بدهيد و بعد برويد كارتون ببينيد تا او با پدر حرفهاي جدي بزند . يكي از مرداني كه مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزي مي پزد و هميشه وقتي مي رود پدر ساكت شده ، به فكر فرو مي رود.

غذاي مورد علاقه : قرمه سبزي ، آبگوشت .

ضرب المثل : عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند.

زير شاخه ها:

 زن عمو : يك زن كه زياد به شما توجه نمي كند و خودش را براي مادر مي گيرد .

 دخترعمو یا پسرعمو : همبازي دوران كودكي كه اگر تا هجده-بيست سالگي دوام آورده و باهاش ازدواج نكنيد خطر را از سر گذرانده ايد .

مشاغل كاذب : بازي در قصه هاي ايراني - اسلامي..

چهره هاي معروف : عمو زنجيرباف ، عمو يادگار ، عمو پورنگ .

ترجيع بند : داشتن يك عمو ي پولدار خيلي خوب است



سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, :: 1:53 ::  نويسنده : سیاوش

 

زن: عزيزم... اگه من بميرم تو چيکار مي کني؟

مرد: عزيزم! چرا اين سوالو مي پرسي؟ اين سوال منو نگران مي کنه!

زن: آيا دوباره ازدواج مي کني؟

مرد: البته که نه عزيزم!

زن: مگه دوست نداري متاهل باشي؟

مرد: معلومه که دوست دارم!

زن:پس چرا دوباره ازدواج نمي کني؟

مرد: خيلي خب! اگر تو اینطوری میخوای ازدواج مي کنم!

زن (با لحن رنجيده): پس ازدواج مي کني؟

مرد: بله!

زن (بعد از مدتي سکوت): آيا باهاش توي همين خونه زندگي مي کني؟

مرد: خب بله! فکر کنم همين کار رو بکنم!

زن (با ناراحتي): بهش اجازه ميدي لباسهاي منو بپوشه؟

مرد: اگه اينطور بخواد خب بله!

زن (با سردي): واقعا“؟ لابد عکسهاي منو هم مي کني و عکسهاي اونو به ديوار مي زني!

مرد: بله! اين کار به نظرم کار درستي مياد!

زن (در حالي که اين پا و اون پا مي کنه): پس اينطور... حتما“ بهش اجازه ميدي بجای من هر شب دست چپتو بغل کنه تا خوابش ببره !

مرد: البته که نه عزيزم!

زن: چراااااااااااااااااااااااا !!!

مرد: چون اون چپ دسته.!!!!!!

 



سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, :: 1:52 ::  نويسنده : سیاوش

 

پسرم! گروهی ، اگر احترامشان کنی تو را نادان می دانند و اگر بی محليشان کنی از گزندشان بی امانی. پس در احترام، اندازه نگهدار!


پسرم! سخت ترین کار عالم محکوم کردن یک احمق است. خون خودت را کثیف نکن- ضمنا چرچیل هیچگونه نسبتی با طایفه ما ندارد. بچه هایش ادعای ارث نکنند.


پسرم! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد ، دوستی مکن


پسرم! دوستانت را با یک لیوان آب خوردن امتحان کن! آب را به دستشان بده تا بنوشند! بعد بگو تا دروغ بگویند! اگر عین آب خوردن دروغ گفتند از آنان بپرهیز…


هان ای پسر! در پیاده رو که راه می روی، از کنار برو. ملت می خواهند از کنارت رد شوند


پسرم! اگر کسانی از سر نادانی به تو خندیدند ، تو برای شفایشان گریه کن


پسرم! خود را وابسته به هیچ دسته ای مدان. چه، پس فردا تقش درمی آید که آنی که تو می خواستی نیست و حالا خر بیار و معرکه بارکن


پسرم! اگر به ناچار به جریانی متمایل شدی، جایی برای نفس کشیدن خود و رقیبت بگذار. نه او را چنان به زمین بکوب و نه خود را چنان بالاببر. دیرزمانی نیست که جایتان عوض شود


پسرم! در تاکسی با تلفن همراه بلندبلند صحبت نکن


هان ای پسر! اهل هنر را احترام کن. اما مواضع سیاسی ات را با کسی مسنج و کسی را به خاطر مواضعش مرنجان.


پسرم! هیچ گاه دنبال به کرسی نشاندن حرفت مباش و همه جا سر هر صحبتی را بازمکن. بگذار تو را نادان بدانند


پسرم! اگر برای دختر یا پسری پیش تو برای تحقیق آمدند و تو چیزی می دانستی رک و راست بگو. هر آنچه که می دانی. به فکر بدبختی دختر و پسر مردم باش


پسر! اخبار را از منابع مختلف بگیر. جمع بندی اش با خودت. مخاطب دائمی یک رسانه بودن آدم را به حماقت می کشاند


پسرم! پیش از استخدام در اداره های دولتی ، “پاور پوینت” را فرابگیر


پسرم! در اداره ای استخدام شدی هرچه دستمال از جیب هایت دوربریز. آب بینی ات را پیراهن تمیزکنی بهتر است تا کسی دستمال در دستت ببیند


پسرم! قطار اندیمشک – تهران زمستانش گرم و جانسوز است و تابستانش سرد و استخوان سوز. لباس مناسب با خودت ببر


پسرم! اساتید را محترم بشمار! اگر توانستی دستشان را ببوس اگر نه ،خود دانی


پسرم! در ضمن ، به هر کسی بی خودی لقب “استاد” عنایت مکن. “استاد” باید خودش بیاید، زورکی که نیست


پسرم! اگر آلبوم های موسیقی دل آواز و هرمس و آوای شیدا گرانتر از چهار هزارتومان شد ، دیگر نخر. با این حال نصیحت قبل از قبلی را آویزه گوش کن


پسرم! اقل کم! ماهی یک بار آژانس شیشه ای را ببین.


پسرم! اگر توانستی استخدام شوی، در اداره با دو کس رفیق شو آنچنان که دانی.
آبدارچی و یکی از بچه های حراست. هرکدام باشد توفیری نمی کند.


پسرم! بلوتوث تلفن همراهت را خاموش نگهدار، مگر در مواقع ضروری


فرزندم! هیچ کس تنها نیست.


پسرم! راه تو را می خواند. اما تو باور مکن


پسرم! آنتی ویروس “بیت دیفندر” اوریجینال نصب کن. پول “رجیستر” به میزان ده سال را کنار گذاشته ام. با احتساب تورم جهانی و تحریم و فیلتر و نوسان بازار. مادرت جای آن را می داند


هان ای پسر! اگر کسی گفت اسفندیار را می شناسی خودت را به نفهمی بزن


پسرم! هر روز از همکارانت در اداره عمیقا خداحافظی کن. کسی نمی داند آیا فردا در همان اداره باشی یا نه. اداره در همان شهر باشد یا نه. شهر در … ولش کن پسرم


پسرم! دانشگاه کسی را آدم نمی کند. علم را از دانشگاه بیاموز ، ادب را از مادرت


پسرم! می دانم الان داری حسرت دیدار مرا می خوری. یالله بلند شو دست مادرت را ببوس بعد بیا بقیه وصیت را بخوان


پسرم! پیامک های عید نوروزت را همین الان بفرست


هان ای پسر! خواستی در مملکت خودمان درس بخوانی بخوان. خواستی فرنگ بروی برو. اما اگر ماندی از فرنگ بد نگو ، اگر رفتی از مملکتت


پسرم! گوجه را از نارمک بخر، شنیده ام ارزان است.


پسرم! هیچ گاه از دانشگاه های هاروارد ، ماساچوست و بوستون مدرک نگیر. برایت حرف در میارن. مگه آزاد رودهن چشه؟


پسرم! نامزد انتخابات شدی ، اول یا داماد لُرها شو یا تُرک ها که تو را در انتخابات تنها نگذارند


هان ای پسر! خسته شدی؟ … از ساعت چند داری وصیت می خونی؟ … کی خسته است؟ … خودت نقطه چین ها رو پرکن


پسرم! شماره حساب هدفمندی یارانه ها ، رمزگذاری شده در صندوقچه مرحوم آقابزرگ توی اتاق پشتی است.


پسرم! شهر ما خانه ما! … نه نه نه! نمی خواد عزیزم. شهرشون خونه خودشون. اول اتاقت رو از این ریخت در بیار


پسرم! در فیس بوک عضو شو و این وصیت نامه را برای دوستانی که برمی گزینی یا تو را برمی گزینند “شیر” کن


پسرم! لایک!

 



سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, :: 1:49 ::  نويسنده : سیاوش

 

عروسی رفتن دخترها:


دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟!

توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار " پرو" لباس داره ...

اون دامن رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!

ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!

بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرایش صورتش و تعیین می کنه... اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش مثل لاک و سایه و... که رنگهاشو نداره رو تهیه می کنه...

حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه...مثلا ممکنه "
شینیون" کنه یا مدل دار سشوار بکشه...!

البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه...

یه رژیمی هم برای پوست صورت و بدنش می گیره..! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم!

ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی (اینا دستور غذا نیستنا!) گرفته تا لیمو ترش (این لیمو ترش واقعا معجزه می کنه، به یه بار امتحانش می ارزه!)

خوب، روز موعود فرا می رسه!

ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شه (انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم،...بالاخره ساعت 10 تا 10:30 می یاد بیرون... (البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره... که تا ساعت 11 در حمام تشریف داره!)

بعد از ناهار...!

لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت 1:30 بعد از ظهر...

توی آرایشگاه کلی نظر خواهی می کنه از اینو اون که چه مدل مویی براش بهترتره، هر چی هم ژورنال آرایشگر بنده خدا داره رو می گرده (البته حتما روزهای قبل مد موهای زیادی رو دیده، یا از تو
fashion tv یا moda tv و... یا internet...اما هنوز به نتیجه ای نرسیده!!) آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!!



ساعت 3 می رسه خونه... بعد شروع میکنه به آرایش کردن...!

بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره (که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری از چهره ی زیباش می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!

ساعت 8 عروسی شروع می شه... یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باش

عروسی رفتن پسره
اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمیکنه!

روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه... خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!

ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله...عروسی دعوتیم..!

بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش...! می پره تو حموم...

توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره...! (بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)

ریش هاش زده نزده (نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!) از حموم می یاد بیرون...

ساعت 6:30 بعد از ظهره...هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی باشهیا اسپرت...!

تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!

کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو چرا از علم غیبشون استفاده نکرد که بدونن که نیاز به دوختن داره...!

خلاصه...بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه (البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم دستبرد می زنه!)

ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!



سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, :: 1:45 ::  نويسنده : سیاوش

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد